بیشتر از یک نفر هستم شما هم باشید .



موضوع برمی گردد به خانه پیدا کردن ما و اجاره نشینی من و همسرم و سه فرزندم در 4  ماه گذشته که 2 بار جابه جا شده ایم.

دو هفته مانده به عید 96 تمام مشاور املاکی های شهر کرمان را جستجو کردیم و قیمت های عجیب و غریب خانه که تناسبی با متراژ و نوع ساخت خانه نداشت . یا رهن خانه زیاد بود و کرایه کم و یا اجاره خیلی زیاد بود و رهن خانه کم بود به هر حال بعد از کلی تلاش و بعد از چندین روز گشت وگذار در شهر یک خانه در طبقه اول پیدا کردیم که نسبتا رهن و اجاره اش مناسب بود و با متراژی که مد نظر ما بود مطابق بود و آن را هم اتفاقی در یک املاکی که فکرش را نمی کردیم یافتیم .

روز قرار داد تعداد اعضای خانواده را گفتیم و موافقت کردند و به خوبی و خوشی قولنامه نوشته شد و روز بعد اسباب کشی کردیم   و به خانه جدید آمدیم اما درست دو روز بعد صاحب خانه که در طبقه همکف زندگی می کرد فرمودند : لطفا بچه هاتون از ساعت 14 الی 16 عصر سروصدا نکنند و اینکه از 12 شب هم به بعد صدای بچه هاتون نیاد در این موقع خواب عصرانه دارم و اگر بیدار بشوم سردرد می شوم .و با یک تذکر خواستار شدند که در این ساعت ها صداشون نیاد . و از انجایی که بچه بچه هشت و با شیطنت ها و بازی هایش وقتش را می گذراند یه خواسته نامعقول بود .

صاحب خانه اولی مامور محترم نیروی انتظامی بود و معمولا شب کار و یا روزها سرکار می رفت در ساعت 14 الی 16 در منزل استراحت می کرد و از انجا که خانه های ایرانی استاندارد جهانی ندارند و از مصالح خوب و مرغوب استفاده نمی کنند و صدا حتی با راه رفتن  در طبقه بالا به پایین منتقل می شود و ما همیشه به طور مداوم  2ماه با این قضیه مشکل داشتیم و هر چه بچه ها را ساکت می کردیم و پای برنامه های کودک می نشاندیم اما باز مشکل حل نشد و صاحب خانه  محترم با تلفن  زدن و یا آیفون خانه را زدن همیشه جویای احوال بچه های ما بود. در واقع به یک تعارض خورده بودیم از طرفی درک صاحب خانه این بود که می تواند زور بگویید و مستاجر بیچاره طبق میل آقای صاحب خانه باید رفتار کند و از طرفی چون نظامی بود فکر می کرد مستاجر هم مثل سرباز و یا زیردست او هست می تواند به او زور بگویید بعد از 3ماه چاره ای نبود جزء اینکه خانه را خالی کنیم و جابه جا بشویم .

به دنبال خانه جدید گشتم این بار با وسواس بیشتری به دنبال خانه بودیم تا اینکه  باز در یک منطقه خوب و ساکت شهر یک واحد در طبقه اول البته با کرایه و رهن بیشتر پیدا کردیم و با صاحب خانه صحبت کردیم که 3 فرزند داریم و اگر با بچه مشکل دارید بفرمایید تا بعدا مشکل پیش نیاد .صاحب خانه گفتند : اشکال ندارد 2 تافرزند بزرگی شما دختر هستند و معمولا دخترها سرو صدا ندارند و بچه کوچکتان 10 ماهش هست او هم بچه هست و سروصدایی ندارد  به هر حال اسباب کشی کردیم.

صاحبخانه جدید بازنشته کشاورزی بود و یک دختر کنکوری داشت و هنوز یک روز از اسباب کشی ما نگذشته بود و در حال جای دادن وسایل بودیم که این بار دختر صاحب خانه با حالت عصبانیت زیادی آمد و با داد و بیداد که بچه های شما صداشون پایین می آید و نمی گذارد که من درسهایم را بخوانم .

فرزند کوچک ما شادمهر 10 ماهه است و از خوبی و یا خصایص شادمهر اینکه به طور فاجعه بار گریه می کند انگار یک بلندگو را قورت  داده باشد بلند بلند گریه می کند و ساکت کردنش فقط با حواسش پرت کردن و بازی کردن با وسایل می شود ساکتش کرد .

از قضا دختر صاحب خانه قهر کرده بود و به خانه خواهرش رفته بود و به پدر پیرش را تهدید کرده بود تا زمانی مستاجرها  نروند به خانه باز نمی گردد.

روز بعد صاحب خانه ما را فراخواند و با کلی عرض معذرت و کلی بخشش و خواهش قضیه را گفتند که فرزندشان قهر کرده و رفته و گفته اند تا شما نروید باز نمی گردد.

در اینجا درک دختر صاحب خانه  این بود که یک بچه 10 ماهه نمی گذارد که درس بخوانم و از انجا که انسان به چیزی توجه می کند آن اتفاق بیشتر رخ می دهد و جالبی موضوع اینجاست که از قبل شادمهر اینگونه نبود اما  الان حدود 2 هفته ای هست که همه ما به صداهای بچه حساس شده ایم هم خودم و هم همسرم و هم صاحب خانه و دخترش شدیدا به صدای و گریه های او توجه  نشان می دهیم  و او هم برعکس گاه و بیگاه با گریه های وقت و بی وقت اعصاب و روان همه را بهم می ریزد .

این قضیه به ظاهر خنده دار را گفتم که درک صاحب خانه ها نسبت به مستاجر ها عجیب هست و برعکس  آن هم درک و بینش مستاجرها نسبت به صاحب خانه ها فرق دارد .

مستاجر فکر میکند که پول  اجاره به صاحب خانه می دهد و حق دارد که در چهار دیواری خود راحت باشد اما از طرفی صاحب خانه ها هم مستاجر را به شکل یک آدم بیچاره خانه به دوش می بینند که می تواند هر زور و نظری دارد میتواند به مستاجر تحمیل کند .

باید یک درک خوب به صاحب خانه ها داد که مستاجر ها هم روزی صاحب خانه می شوند و حق زندگی آزادانه دارند اما گویا نه ؟؟

حالا برای بار دوم فقط 20 روز فرصت دارم تا دوباره جابه جا بشوم . اما می خواهم درک دختر صاحب خانه را نسبت به صدای بچه عوض کنم و امیدوارم که بتوانم درک و نظرش را تغییر بدهم .

از این اتفاقات 4 ماه گذشته درسهای خوبی گرفتم و اینکه سعی کنم ادراک خودم به ادراک صاحب خانه ها نزدیک کنم .و اینکه باید در مشکلات اینگونه ای به نحوی مشکل را حل کرد شاید بشود نظر و درک صاحب خانه ها را تغییر داد و یا نظر و درک خودمان را نسبت به صاحب خانه ها تغییر بدهیم .

شاید بشود با راه حلی مشکل درس خواندن و تمرکز حواس دختر صاحب خانه را حل کرد مثلا با فایلهای آموزشی تمرکز حواس و تقویت حافظه و

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی گنجینه فایل کتابخانه عمومی کوثر ابرکوه وب لژیون همسفر عاطفه آوای کشمیر پاورپوینت حسابرسی بیمه تامین اجتماعی lisggap بوک به روز طرح درس سواد آموزی سوالات مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته